بهعنوان شخصی که به برنامهریزی استراتژیک علاقهمند هستید، باید بدانید که برنامهریزی استراتژیک کلاسیک در فضاهای متلاطم (مثلا در دورانی که پدیدههای غیر قابل پیشبینیای چون بیماری عالمگیر کرونا رخ میدهند) اثربخشی خود را تا حدودی از دست میدهد. اما پرسشی که مطرح میشود این است که آیا علم استراتژی راهی برای مقابله با این نوع تلاطمها و بحرانها ارایه کرده است؟ قطعا، همین طور است. علم استراتژی یکی از راهکارهای پاسخگویی به این نوع اتفاقات را توانمندی آیندهنگری، تحلیل محیط، تصمیمگیری سریع، اولویتبندی، تمرکز و در مجموع «تفکر استراتژیک» میداند.
به همین منظور وبسایت ایران استراتژیست در قالب زنجیرهای از مقالات به تعریف این مفهوم، تاریخچه آن، عوامل موثر بر آن، پیامدهای آن و ابعاد و ویژگیهای آن میپردازد. در اولین مقاله از این مجموعه، به تاریخچه شکلگیری آن پرداخته شده است.
تاریخچه تفکر استراتژیک و شکلگیری آن
علم استراتژی در مسیر نیل به اهمیت مفهوم تفکر استراتژیک یک مسیر پنج مرحلهای را طی کرده است:
-
طرحریزی مالی
اولین فاز در تکامل پارادایم استراتژی به طرحریزی مالی در دهه ۱۹۵۰ معروف است. در این پارادایم تمرکز اصلی سازمانها بر تهیه بودجه مالی با افق زمانی فراتر از دوازده ماه بود.
-
طرحریزی مبتنی بر پیشبینی
این دوره همراه با ظهور افرادی چون انسوف و چندلر بوده است. که سهم به سزایی در تکامل ادبیات استراتژی داشتهاند و بهصراحت به جوهره و فرایند استراتژی اشاره داشتند. این پارادایم در دهه ۱۹۶۰ منجر به این شد که سازمانها از یک افق زمانی گستردهتر تحلیل محیط، پیشبینیهای چندساله و تخصیص منابع بهصورت ایستا استفاده کنند. یکی از دستآوردهای این پارادایم معرفی ماتریس سوات بود.
-
طرحریزی بر پایه محیط بیرون
سومین فاز تکامل استراتژی در دهه ۱۹۷۰ در پاسخ به بازار و رقابت بود که با رویکرد طرحریزی بر بستر محیط بیرونی صورت گرفت. این پارادایم شامل تحلیل جامع وضعیت و بررسی رقابت، ارزیابی استراتژیهای مختلف و تخصیص منابع بهصورت پویا بود. در این دوره چارچوبهای مختلفی ازجمله منحنی تجربه، ماتریس پورتفولیوی گروه مشاوران بوستون و پروژه تجربی تأثیر سود استراتژیهای بازاریابی مطرح شدند.
کفایت نداشتن رویکردهای تجویزی در تدوین و پیادهسازی استراتژی هنگام مواجهه با یک محیط بیثبات کسبوکار، مثلاً شوکهای اقتصادی عمده مانند شوک اول و دوم اوپک، ناکارآمدی فاز دوم را بهمراتب روشنتر ساخت و درنتیجه این دوره شاهد شروع روند انقباضی بخشهای طرحریزی استراتژیک در شرکتها و کاهش قدرت سازمانی آنها است.
-
مدیریت استراتژیک
از دهه ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ فاز جدیدی با رویکرد مدیریت استراتژیک وارد حوزه استراتژی شد که به تلفیق منابع شرکت برای دستیابی به مزیت رقابتی میپرداخت. این مکتب شامل ویژگیهای زیر است:
-
تفکر کارآفرینانه را ترغیب میکند.
-
تصمیمگیری استراتژیک در رابطه با منابع و حتی گروههای مشتریان را آسان میسازد.
-
در این دوره تمرکز از پیشبینیهای کمّی به سمت استفاده از تحلیلهای کیفی رفت.
در این دوره مطالعات پورتر و تحلیلهای وی شامل تحلیل پنج نیرو، زنجیره ارزش، مدل الماس مزیت رقابتی و استراتژی بهعنوان سیستم اجرایی به ابزارهای ارزشمندی در مدیریت استراتژیک مورد استقبال قرار گرفت.
-
تفکر استراتژیک
در اواسط و اواخر دهه ۸۰ بود که کمکم برخی ضعفهای مکتب مدیریت استراتژیک مطرح شوند و این کاستیها موجب شد تا متخصصین بر لزوم تفکر استراتژیک تأکید داشته باشند. در دهه ۹۰ پارادایم استراتژی با ظهور تفکر استراتژیک تکامل بیشتری پیدا کرد تا به دو مکتب قبلی برای تسهیل فرایند کسبوکار کمک نماید. تغییر از طرحریزی به مدیریت استراتژیک و تفکر استراتژیک، انعکاسی از تغییرات اقتصادی، فناوری و حتی اجتماعی است.
در یک جمعبندی افرادی چون مینزبرگ استراتژی را بهعنوان هنر (شهود) در نظر داشتند، افرادی چون پورتر و چندلر استراتژی را بهعنوان علم (تحلیل) در نظر داشتند و افرادی چون جین لیدکا لزوم توازن برقرار کردن بین استفاده از شهود و تحلیل را در ادبیات استراتژی خواستار بوده است.
در مقاله بعدی با بررسی نقدهای واردشده به مکتب برنامهریزی استراتژیک، علت مطرح شدن تفکر استراتژیک را موردبررسی قرار میدهیم.
اکنون، شما بزرگوار علاقهمند به حوزه استراتژی فکر میکنید چه نقدهایی بر مکتب برنامهریزی استراتژیک وارد است؟ و آیا برنامهریزی استراتژیک هنوز هم بهتنهایی جوابگوی نیازهای سازمانهای ایرانی میباشد؟
در نوشتههای بعد به این پرسشها پاسخ خواهیم داد.