کتاب استراتژی خوب استراتژی بد نوشتهی ریچارد روملت است که توسط بابک وطن دوست ترجمه شده و نشر آریاناقلم آن را چاپ کرده است.
-
استراتژی فقط مربوط به سطوح بالای سازمان نیست.
-
استراتژی: مجموعهای منسجم و متمرکز از تحلیلها، مفاهیم، استدلالها و اقداماتی است که به چالشی سنگین پاسخ میدهند.
-
استراتژی فقط هدفگذاری و تدوین نیست و شامل اجرا هم میشود.
-
استراتژی خوب دسته کم از یک هسته متشکل از تشخیص، سیاست راهنما و اقدام منسجم تشکیل شده است.
-
مهمترین نقد وارد بر استراتژی بد این است که استراتژی بد از روبرو شدن با مشکل واقعی خودداری میکند.
-
از دیگر مشخصات استراتژی بد این است که سرشار از واژههای پر طمطراق، اهداف بلندمدت اشتباه برای استراتژی (شامل بیانیههای آمال و آرزوهای غیرواقعی) و اهداف استراتژیک کوتاهمدت(غیر واقعی و اجراناپذیر یا مبهم) است.
-
برنامه ریزی استراتژیک مرسوم هم به علت این که معمولا با مشکل واقعی روبرو نمیشود از یک استراتژی بد حمایت میکند.
-
برخی از واژه بلندمدت برای خودداری از روبرو شدن با مشکلات اساسی و واقعی بهره میگیرند. منظور آنها از بلندمدت این است که فعلا لازم نیست به موضوع پرداخته شود!!!
-
برای استراتژیپردازی باید فهرستی کوتاه از اقدامات متمرکز و همسو را داشته باشیم نه فهرستی بلندبالا از «کارهای خوب».
-
استراتژی بد تهی و سطحی است، دارای تناقضات داخلی است و به تعریف مشکل واقعی نمیپردازد.
-
رایجترین روش ایجاد استراتژی بد برنامهریزی استراتژیک قالبگونه و «تن همه خور» است.
-
استراتژی خوب میپذیرد که منابع محدود هستند و سازمان مجبور است از برخی آمال خود برای تحقق برخی دیگر بگذرد که این امر قطعا با ناراحتی همراه است.
-
استراتژی خوب بسیاری از پیچیدگیها را از بین میبرد.
-
یک مثال از هسته استراتژی:
-
مشکل: تروریست جهانی
-
سیاست راهنما: جنگ یا مذاکره یا هر دو
-
اقدامات: کارهایی منسجم در حوزه سیاست خارجی، اقتصاد، و دفاع و ..
-
-
استراتژی خوب فقط آن چه سعی میکنیم انجام دهیم(سیاست راهنما) نیست و شامل چرایی و چگونگی آن نیز میشود.
-
استراتژی خوب مواجهه با مسائل بدساختار را میپذیرد.
-
استراتژی تا زمانی که در سطح سیاست راهنما باقی میماند چندان مسالهزا و تعارض آفرین نیست.
-
خود این هماهنگی میان عناصر استراتژی یک منبع کلیدی برای مزیت رقابتی است.
-
در انتخاب مسأله یا اقدام باید گزینهای را انتخاب نمود که نقشی اهرمی داشته باشد و با اندکی تغییر بتواند تغییری بزرگ ایجاد کند.
-
روملت: استراتژی انتخاب نیست و ساخت یا طراحی است. یعنی چیزی فراتر از گزینه های موجود.
-
هر چه چالش بزرگتر باشد نیاز به هماهنگی عناصر مختلف استراتژی بیشتر میشود. مثلا خودروهایی که برای مسابقات طراحی می شوند هماهنگی بین عناصر آنها باید بیشتر باشد.
-
هر چه منابع سازمان کم تر یا ضعیف تر باشد برای ایجاد مزیت و مقابله با چالش نیاز به هماهنگی بیشتری بین عناصر است.
-
البته کلا اتکا بر منابع ریسک بیشتری از اتکا بر هماهنگی دارد. زیرا منابع میتوانند از نوآوری جلوگیری کنند.
-
-
منبع استراتژیک: نوعی دارایی که تاریخچه و ماندگاری بلندمدتتری دارد و رقبا نمیتوانند از آن به راحتی تقلید کنند.
-
عدم ارتباط روشن بین اقدامات و نتایج است که موضوع استراتژی را سخت و جذاب نموده. اگر ارتباط واضح وجود داشت موضوع استراتژی چیز آسانی میشد.
-
منظور از تمرکز در تعریف استراتژی این است که ما باید علاوه بر مشخص کردن آن چه باید انجام دهیم آن چه نباید انجام دهیم را مشخص کنیم.
- مزیت رقابتی: ارایه ارزش بیشتر برای مشتری.
-
برای پایدار کردن یک مزیت نیاز به مکانیزمهای جداکنندهای چون شهرت، روابط تجاری و اجتماعی، اثرات شبکهای، صرفههای اقتصادی چشمگیر ناشی از مقیاس و دانش.
-
برخورداری از چیزی مانند یک نرمافزار خاص نمیتوان برای شما مزیت ایجاد کند چون بقیه هم میتوانند آن را بخرند.
-
زمانی که بادی نمیوزد نشان دادن مهارتهای دریانوردی شما دشوار است: ما برای استراتژی پردازی سهل تر نیاز به فرصتها داریم.
-
اینرسی سازمانی(لختی) یا ناشی از فرآیندها است یا فرهنگ.
-
اولین گام در شکستن اینرسی فرهنگی ساده سازی است. این امر دادوستدهای مخفی را از بین میبرد. در این راه باید لایههای اضافی و عملیات غیرضروری حذف یا برونسپاری شوند.
-
به زبان علم استراتژی یک فرضیه است که باید در عرصه عمل مورد آزمون قرار گیرد.
-
علم هم از فرضیه آغاز میشود و هر چه یک فرضیه خلاقانهتر و چارچوبشکنتر باشد بینشهای عمیقتری به بار میآورد.
-
ساخت استراتژی یا فرضیهای متناسب با شرایط فعلی از پیشرفت جلوگیری میکند.
-
استراتژی به عنوان فرضیه نشان میدهد که در مورد استراتژی تضمینی وجود ندارد. حتی در ریاضی محض هم بیان و اثبات یک قضیه جالب و جدید اقدامی عمیقا خلاقانه است.
-
استراتژی با این شرایط نیاز به ورود به قسمتهای تیرهتر و ناشناختهتر از طریق مقایسه، قضاوت و بینش است.
-
ما با ابطال فرضیههای اشتباه است که پیشرفت میکنیم و یاد میگیریم.
-
این فرآیند یادگیری متشکل از فرضیهسازی، آزمون، نابهنجاری، فرضیه جدید، آزمون جدید و … یک قیاس علمی نامیده میشود و یک عنصر ضروری برای موفقیت و پیشرفت است.
-
از آن جا که استراتژی در مورد موضوعات مهم و دشوار است نمیتوان با اولین ایده در مورد آن تصمیم گرفت.
-
ما نباید اسیر خودمتمایزپنداری شویم.
معرفی کتاب استراتژی خوب استراتژی بد را میتوانید اینجا ببینید.