بستر استراتژی به شرایط و موقعیت هایی اشاره دارد که به فرایند و محتوای استراتژی سازمان تأثیر می گذارد. این طور تصور شده است که محیط و سازمان دو هویت جدا از یکدیگر هستند، در صورتی که سازمان ها برای انطباق با محیطی روبرو می شوند که وجودش از سازمان ها است که این حالت یک ناسازنما محسوب می شود. این ناسازنما از تقابل زیربنایی (دوقطبی) بین محیط و سازمان به وجود می آید. کتاب حاضر در هشت فصل با عناوین: درآمدی بر مطالعات ما؛ مدیریت استراتژیک به عنوان عرصه ای برای مطالعه؛ منطق های غالب در استراتژی پژوهی؛ ساختارشکنی و ” نه این، نه آن”؛ واقعیت های استراتژیک- نقش ناسازنما؛ ساختارشکنی واقعیت های استراتژیک؛ ” پس از دریدا”- استراتژی به منزله عمل؛ و تأملات نهایی- پس نگری و پیش نگری به این موضوع می پردازد.
نقد و بررسی تحقیقات بنیادی (تئوریپردازی مانند تئوریهای استراتژی)، تحقیقات توسعهای (الگوسازی مانند الگوهای استراتژی)، و تحقیقات کاربردی (تصمیمسازی مانند تصمیمهای استراتژی) سطح استراتژیک، اساس الگوی سه شاخگی در ابعاد سه گانه بستر، فرآیند و محتوای استراتژی صورت میپذیرد.
بستر استراتژی به شرایط و موقعیتهایی (کجایی) اشاره دارد که به فرایند و محتوای استراتژی سازمان تاثیر میگذارد. اینطور تصور شده است که محیط و سازمان هر دو هویت جدا از یکدیگر هستند، در صورتی که سازمانها برای انطباق با محیطی روبرو میشوند که وجودش از سازمانها است که این حالت یک ناسازنما محسوب میشود. این ناسازنما از تقابل زیربنایی(دو قطبی) بین محیط و سازمان رخ میدهد.
بنیان ناسازنماهای مدیریت استراتژیک
پژوهشگران به منظور حل این ناسازنما محیط را قطب مقدم در این تقابل در نظر گرفته و منطق حاکم یا غالب (گرایشات فراگیر و ناملموس نسبت به هر مسئله علمی خاص است) به نام «الزام تطبیق» را بر مبنای تئوری تطبیقگرایی یا تطبیق محوری مطرح کردند. تئوری تطبیقگرایی به تئوری بازارگرایی یا بازار محوری و تئوری منبعگرایی یا منبع محوری توسعه یافته است. تئوری بازارگرایی (نمونه: مطالعات پورتر) به این معنی است که توانمندی از محیط و مشتریان حاصل میشود. تئوری منبعگرایی (نمونه: مطالعات همل و پراهالد) به این معنی است که توانمندی از منابع متمایز حاصل میشود.
این استدلال نه تنها موجب از بین رفتن این ناسازنما نمیشود بلکه موجب پنهان شدن آن شده و شرایط و موقعیتهای امکان پذیری (تقویت کننده) همزمان به امکان ناپذیری (محدود کننده) منجر میشود.
فرایند استراتژی به مراحل (چگونگی) تدوین، اجرا و کنترل استراتژی اشاره دارد. این طور تصور شده است که این مراحل هویتهای جدا از یکدیگر هستند. و اولویتهای استراتژی، اولویت های اجرا را هدایت میکنند.
در صورتی که سازمانها برای تدوین استراتژی با فضایی اجرایی سازمان رو به رو هستند که از آن تأثیر میپذیرند که این حالت یک ناسازنما محسوب میشود. این ناسازنما از تقابل زیربنایی (دو قطبی) بین تدوین و اجرا یا تفکر و عمل رخ میدهد.
محتوای استراتژی به نوع (چیستی) اشاره دارد. محتوای استراتژی به قواعد استراتژیک یا قواعد بازار (بازارها چگونه کار میکنند: مانند تحلیل صنعت) و منابع استراتژیک یا منابع مالی است (منابع متمایز مورد نیاز سازمان: مانند دانش) بستگی دارد. این طور تصور شده است که قواعد و منابع استراتژیک با کاربردشان دو هویت جدا از یکدیگر هستند. در صورتی که سازمانها برای به کارگیری قواعد و منابع استراتژیک با سازمانهای مختلفی (کاربردشان) رو به رو میشوند که وجود این قواعد و منابع از سازمان (کاربردشان) است. که این حالت یک ناسا زنما محسوب میشود. این ناسازنما از تقابل زیربنایی (دو قطبی) بین قواعد و منابع استراتژیک با کاربردشان رخ میدهد.
پژوهشگران به منظور حل این ناسازنما تدوین یا تفکر را «قطب مقدم» در این تقابل در نظر گرفته و منطق حاکم یا قالب را به نام «تفکر فکر» مطرح کرده اند این استدلال نه تنها موجب از بین رفتن این ناسازنما میشود بلکه موجب پنهان شدن آن شده و تصمیمپذیری همزمان به تصمیمناپذیری منجر میشود.
برای پذیرش ناسازنماها (به جای پنهان کردن آنها) و قبول تقابلهای زیربنایی در بستر، فرآیند و محتوای استراتژی(به جای در نظر گرفتن قطب مقدم در تقابل و وضع منطق قالب و حذف یکی از قطبهای تقابل) نیاز به یک نگرش نظری و تئوری مناسب وجود دارد که دارای ویژگیهای زیر باشد:
- تئوری باید تقابل ها را به نحوی تصدیق کند؛
- تئوری باید ساختار سلسله مراتبی را حل کند تا رخداد همزمان آنها را نشان دهد؛
- تئوری باید در حوزه مدیریت استراتژیک کاربرد داشته باشد؛
ژاک دریدا یکی از فیلسوفان پست مدرنیستی است که «تئوری ساختار شکنی» او میتواند:
- تقابلها را در قالب یک مفهوم عمومی بررسی کند؛
- هر دو قطب تقابل را با منطق تمامیت بخشانه در نظر گرفته و ناسازنماها را آشکار کند؛
- قابل اعمال برای تحقیقات حوزه استراتژی باشد.
تئوری ساختارشکنی امکان ناپذیری منطقهای غالب (یعنی مبنای ناسازنمای آنها) را به طور مثبت با منطقهای «خود مرجع بودن»، « تفکر بدون عمل»، « تعدیل قوانین و منابع استراتژیک» برای شکلدهی به تحقیقات آتی حوزه استراتژی فراهم میآورد.
امیدوارم این کتاب مورد استفاده کلیه پژوهشگران، اساتید، مشاوران، مدیران و دانشجویان قرار گیرد.
دکتر سید محمد اعرابی
پژوهشکده مدیریت سما
فصل یک- درآمدی بر مطالعات ما
۱-۱ مسأله زیربنایی و هدف پژوهش
۱-۲ مطالعه پیش رو و فلسفه علم
۱-۳ محدودیتهای مطالعه – برخی نکات احتیاطی
۱-۴ ساختار تحلیل
فصل دو- مدیریت استراتژیک به عنوان عرصهای برای مطالعه
۲-۱ مفهوم استراتژی
۲-۱-۱ چرا به مدیریت استراتژیک نیاز داریم؟
۲-۱-۲ تعریف استراتژی – دیدگاههای مختلف
۲-۲ گمشدگی پارادایم؟ – ریشههای استراتژیپژوهی
۲-۲-۱ دستهبندیهای پارادایمی ممکن
۲-۲-۲ ریشههای رشتهای پارادایمها در استراتژیپژوهی
۲-۲-۳ پارادایمهای استراتژیپژوهی – نگاهی تاریخی
۲-۲-۴ وضعیت پارادایمی مطلوب در استراتژیپژوهی
۲-۳ واقعیتهای استراتژیک – بستر، فرآیند و محتوا
۲-۳-۱ شکلدهی به مرزهای حوزهی استراتژی
۲-۳-۲ بستر استراتژی – چه چیزی استراتژی را شکل میدهد؟
۲-۳-۳ فرآیند استراتژی – استراتژیها چگونه شکل میگیرند؟
۲-۳-۴ محتوای استراتژی – استراتژیها چیستند؟
۲-۴ بستر، فرآیند و محتوای استراتژی: خلاصهی کلام
فصل سه-منطقهای غالب در استراتژیپژوهی
۳-۱ منطقهای غالب را باید در کجا جستوجو کنیم؟
۳-۲ بررسی منطقهای غالب در استراتژیپژوهی
۳-۲-۱ بستر استراتژی – «لزوم تطبیق»
۳-۲-۲ محتوای استراتژی – «کمال قوانین و منابع»
۳-۲-۴ منطقهای غالب در استراتژیپژوهی – نکات کلیدی
۳-۲-۵ نهفتگی پارادایمها در منطقهای غالب
۳-۳ منطقهای غالب چگونه به وجود میآیند؟
۳-۳-۱ تولید حقایق در استراتژیپژوهی
۳-۳-۲ حفظ حقایق در استراتژیپژوهی
۳-۳-۳ از حقیقت به منطقهای غالب
۳-۴ چالشهای برخاسته از بیرون جریان اصلی
۳-۴-۱ سطوح استراتژیپژوهی انتقادی
۳-۴-۲ تقاضای بازتابندگی در استراتژیپژوهی
۳-۴-۳ تأملات انتقادی در مورد منطقهای غالب
۳-۴-۴ ناسازنما و منطقهای غالب
۳-۴-۵ استراتژی به دلیل و با وجود ناسازنما
فصل چهار- ساختگشایی و «نه این نه آن»
۴-۱- معناداری یا بیمعنایی پسامدرنباوری
۴-۱-۱- گفتمان فلسفی پیرامون پسامدرنباوری
۴-۱-۲ پسامدرنباوری در نظریهی سازمان
۴-۲ ساختگشایی در یک کلام
۴-۲-۱ هدف – نقد متافیزیکِ حضور
۴-۲-۲ ساختگشایی به عنوان روشی برای تفکر
۴-۲-۳ غیریّت – ساختگشاییِ نشانه
۴-۲-۴ ساختگشایی جامعه – دربارهی متون اجتماعی
۴-۲-۵ ساختگشایی و ناسازنما
۴-۲-۶ ساختگشایی – بحثهای انتقادی
۴-۲-۷ رزومه – آیا دریدا پسامدرنباور است؟
۴-۳ ساختگشایی درون تحلیل سازمانی
۴-۴ واقعیتهای استراتژیک به مثابهی متن
فصل پنج- واقعیتهای استراتژیک – نقش ناسازنما
۵-۱ استراتژیشوندگی به دلیل ناسازنما
۵-۲ استراتژیشوندگی با وجود ناسازنما
۵-۳ واقعیتهای استراتژیک و واسطهی ناسازنما
فصل شش- ساختگشایی واقعیتهای استراتژیک
۶-۱ بستر استراتژی – فراتر از بازار از پیش تعیین شده
۶-۱-۱
۶-۱-۲ بستر استراتژی و ناسازنمای تطبیق
۶-۱-۳ ناسازنمازدایی از بستر استراتژی
۶-۱-۴ پیامدهای ضمنی ساختگشایی بستر استراتژی
۶-۲ فرآیند استراتژی – فراتر از مفهوم امکانپذیری
۶-۲-۱ اقتضا – فراتر از «تقدم تفکر»
۶-۲-۲ فرآیند استراتژی و ناسازنمای تصمیمناپذیری
۶-۲-۳ ناسازنمازدایی از فرآیند استراتژی
۶-۲-۴ نتایج ضمنی ساختگشایی فرآیند استراتژی
۶-۳ محتوای استراتژی – فراتر از تعمیمهای ساده
۶-۳-۱ بستر – فراتر از «کمال قوانین/ منابع»
۶-۳-۲ محتوای استراتژی و ناسازنمای تکرار
۶-۳-۳ ناسازنمازدایی از محتوای استراتژی
۶-۳-۴ نتایج ضمنی ساختگشایی محتوای استراتژی
۶-۴ چکیده کلام – نه این و نه آنِ واقعیتهای استراتژیک
فصل هفت-«پس از دریدا» – استراتژی به منزلهی عمل
۷-۱ از ساختگشایی به استراتژی به منزلهی عمل
۷-۲ «اَعمال اجتماع» – در این اسم چه چیزی وجود دارد؟
۷-۳ استراتژی به منزلهی عمل – به سوی یک چارچوب
۷-۴ «انجمنهای شکلگیری استراتژی»
۷-۵ استراتژیپژوهی «پس از دریدا»
فصل هشت- تأملات نهایی – پسنگری و پیشنگری
۸-۱ پسنگری – تفکر دوباره در مورد واقعیتهای استراتژیک
۸-۲ پیشنگری – پرورش پژوهش مشارکتی
۸-۳ اما، فراتر … – انتها و ابتدا
خلاصه واژگان