معمولاً در داستانهای موفقیتآمیز، چهار عامل مشترک بین استراتژیست های موفق برجسته است:
۱) اهداف روشن، پیوسته و بلندمدت
۲) درک عمیق از محیط رقابتی
۳) ارزیابی دقیق از منابع
۴) اجرای اثربخش
نقش استراتژی در موفقیت بیشتر زمینه های تلاش های انسانی قابلمشاهده است. با نگاهی به جنگ، شطرنج، سیاست، ورزش یا موضوعات تجاری می توان فهمید که موفقیت افراد و سازمانها به ندرت نتیجه یک فرایند صرفاً تصادفی است و ضمناً داشته های اولیه شامل مهارت ها و منابع نوعاً عامل تعیین کننده نیستند. استراتژی هایی که بر مبنای چهار عامل گفته شده ساخته شده اند، تقریباً همیشه نقش مؤثری ایفا می کنند.
استراتژیست های موفق
به برترین های هر حوزه رقابتی توجه کنید. چه به بررسی روسای جمهور آمریکا بپردازیم، چه مدیران ۵۰۰ شرکت برتر و یا به جمع دوستان و آشنایان خود توجه کنیم، واضح است که کسانی که موفقیت برجسته ای را به دست آوردند، بهندرت کسانی هستند ظرفیت و توانایی اولیه خیلی قوی داشتند. عمدتاً آنها مسیر شغلی خود را به نحو اثربخشی مدیریت کنند – که این کار معمولاً با ترکیب چهار عامل استراتژیک صورت می گیرد:
۱) آن ها هدف محور هستند، اهداف حرفه ای آنها بر انبوهی از دیگر اهداف زندگی – دوستی، عشق، تفریح، دانش، موضوعات معنوی و روحی – که بیشتر ما اکثر اوقاتمان را صرف هماهنگی و رفع رجوع کردن آن ها می کنیم، اولویت دارد.
۲) آن ها محیط و کلیدهای پیشرفت در محیط فعالیت خود را می شناسند.
۳) آن ها خود را از نظر قوت و ضعف بهخوبی می شناسند و
۴) استراتژی های حرفهای خود را با تعهد، استمرار و اثبات، اجرا می کنند.
البته تمرکز بر اهداف معدود و شفاف منجر به موفقیت حرفهای میشود، اما چنین موفقیتی احتمالاً با شکست هایی در بقیه حوزه های زندگی همراه است. افراد زیادی که به قله موفقیت در مسیر حرفه ای خود رسیده اند، دارای روابط دوستانه و خانوادگی ضعیفی بوده اند و این کار مانع رشد و توسعه شخصی ایشان شده است.
به نظر می رسد پیشرفت زیاد در یک بعد، انسان را از ابعاد دیگر محروم می کند و هزینه ای این چنینی دارد.
دکتر اسماعیل حسنپور
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد